روزنامه دنیای اقتصاد نوشت:با این حال، حملات تلافیجویانه شکست میخورند، بهویژه به این دلیل که به نظر میرسد دولت بایدن یک واقعیت آشکار را درک نمیکند: گروههای مختلف و عمدتا شیعه که محور مقاومت را تشکیل میدهند، صرفا نمایندگان ایران نیستند که به میل و اراده ایران عمل کنند.
به گزارش تایم، حمایت ایران از این گروهها به این صورت است که معمولا سلاحها و توصیههایی در مورد نحوه استفاده از آنها را ارائه میدهد اما این مدل حمایتی به نوع قدرت و کنترلی که حامیان مالی معمولا بر نمایندگان خود دارند، تبدیل نمیشود. امیر سعید ایروانی، سفیر ایران در سازمان ملل، اخیرا این موضوع را به انبیسی گفته است در حالی که ایران متحدان خود (به جز حوثیها) را تسلیح و تامین مالی میکند، «ما آنها را هدایت نمیکنیم. ما به آنها فرمان نمیدهیم. ما با یکدیگر رایزنی مشترک داریم». ایروانی رابطه ایران با این بازیگران را یک «پیمان دفاعی» توصیف و آن را به ناتو تشبیه کرد.
مانند اکثر ائتلافهای دفاعی، هر یک از اعضای محور دارای حاشیه بزرگی از خودمختاری هستند. به عنوان مثال، حزب الله، قدرتمندترین بازیگر غیردولتی محور مقاومت را در نظر بگیرید. سردار فقید سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حسین همدانی، در خاطرات خود نوشت که حسن نصرالله، رهبر حزبالله «مسوول تمام سیاستهای محور مقاومت در سوریه» پس از مداخله این محور در جنگ داخلی این کشور در سال ۲۰۱۳ بود. حماس سنی مذهب نیز همواره خودمختاری خود را از ایران حفظ کرده است. حتی حماس در مقطعی به دلیل مخالفتش با بشار اسد در سوریه که مورد حمایت محور بود، از ایران جدا شده بود.(برخی گزارشها حاکی از آن است که حماس حمله ۷ اکتبر را بدون رضایت یا اطلاع ایران انجام داده است.)
به نوبه خود، حوثیها استقلال خود را در اوایل، زمانی که در سال ۲۰۱۴، پایتخت یمن، صنعا را تصرف کردند، بدون توجه به توصیههای ایران در آن زمان، به نمایش گذاشتند.
در عین حال، کتائب حزب الله، قدرتمندترین گروه نیروهای حشدالشعبی، اخیرا به دلیل فشار دولت عراق، عملیات نظامی خود علیه نیروهای آمریکایی در عراق را به حالت تعلیق درآورد. اما این واقعیت که دیگر گروههای نیروی بسیج مردمی (PMF) به هدف قرار دادن نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه ادامه دادهاند، تصمیمگیری مستقل این بازیگران، حتی آنهایی را که در همان سازمان هستند، نشان میدهد.
خواه حماس، حزبالله، حوثیها یا سایر گروههای محور، هر کدام بهعنوان شبه دولتها وظایف کلیدی حکومتی را انجام میدهند و مختص جوامع و کشورهای محلی خود هستند. مانند سایر جنبشهای اجتماعی مردمی، این بازیگران ترکیبی نمیتوانند به ترجیحات ایران به قیمت هزینههای مردم خود پاسخ دهند. اتفاقا منبع اصلی مشروعیت این گروهها از نقشهای مقاومت مسلحانه آنها در داخل کشورشان سرچشمه میگیرد و این اهداف اغلب، هرچند نه همیشه، با منافع استراتژیک ایران همپوشانی دارند.
منشأ اعضای مختلف در محور را میتوان به خلأهای امنیتی برجای مانده از کشورهای مربوطه ردیابی کرد. در غزه، گردانهای القسام حماس به عنوان پاسخی به مشارکت سازمان آزادیبخش فلسطین در توافقنامه صلح اسلو در سال ۱۹۹۳ که نتوانست کشور فلسطین را تحویل دهد، پدید آمد. نیروهای مسلح لبنان از لحاظ تاریخی در برابر تهاجمات متعدد اسرائیل ناتوان بودند، که حزب الله را در سال ۱۹۸۲ به دنیا آورد. در یمن، حوثیها خلأ قدرت باقیمانده در مرحله انتقالی پس از بهار عربی را که از ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴ ادامه داشت، پر کردند. نیروهای حشد الشعبی توسط نیروهای مسلح عراق در واکنش به از دست دادن شهرهای مهم موصل و فلوجه به دست داعش در سال ۲۰۱۴ پدیدار شدند.
بنابراین هنگامی که ایالات متحده، اسرائیل یا هر کس دیگری این گروهها و سرزمینهای آنها را هدف قرار میدهد، دلیل وجودی آنها را احیا و اعتبار مقاومت آنها را تقویت میکند.بر اساس نظرسنجی ماه دسامبر مرکز فلسطین برای تحقیقات سیاسی و نظرسنجی، این موضوع اخیرا در غزه با دو برابر شدن حمایت از حماس از ۲۲درصد به ۴۳درصد مشاهده شد.
در یمن، مشروعیت بالای حوثیها با فرار تعدادی از شبهنظامیان تحت حمایت عربستان سعودی و امارات نشان داده شد. هر دو کشور وارد جنگ داخلی یمن علیه حوثیها شدند، اما شبهنظامیانی که از آنها حمایت میکردند اکنون به دلیل حملات آنها در دریای سرخ با هدف ممانعت از حرکت کشتیها به اسرائیل، در کنار حوثیها قرار گرفتهاند. در رابطه با حزب الله نیز از زمانی که در ۸ اکتبر این جریان، «جبهه همبستگی» را با غزه علیه اسرائیل گشود، حتی بسیاری از سنیها را که قبلا مخالف گروه شیعه لبنان بودند، گرد هم آورد و افزایش مشابهی در حمایت مردمی را تجربه کرد.به همین ترتیب، پس از حملات ایالات متحده به عراق در روز جمعه که منجر به جان باختن تعدادی از نیروهای آنها شد، نیروهای بسیج مردمی مشروعیت عمدهای دریافت کردند و دولت عراق سه روز عزاداری برای «شهدا» اعلام کرد.
در عین حال نمیتوان آرزوی نبودن محور را داشت. هم حشدالشعبی و هم حزب الله لبنان از نمایندگی دولتی در پارلمانها و دولتهای مربوطه برخوردارند و شاخههای مسلح آنها تحت پوشش قانونی دولت قرار دارند.
حماس، پس از پیروزی در انتخابات سال ۲۰۰۶ که توسط اتحادیه اروپا منصفانه تشخیص داده شد، دولتی تشکیل داد که متعاقبا به حکومت محمود عباس، رئیسجمهور فلسطین در سال ۲۰۰۷ در این باریکه پایان داد. حماس سپس کنترل غزه را به دست گرفت و خود را به عنوان دولتی بالفعل تثبیت کرد که از آن زمان تاکنون باریکه را اداره میکند.
در همین حال، حوثیهای یمن صرفا یک حکومت غیررسمی در صحنه یمن نیستند که بر اکثریت کشور حکمرانی میکنند، بلکه پس از کنترل نیروهای مسلح یمن در اواخر سال ۲۰۱۴، به یک دولت غیررسمی تبدیل شدهاند. با توجه به نبود آلترناتیوهای دولتی قابل دوام برای این بازیگران، راهاندازی کمپینهای نظامی علیه آنها تنها شرایط سیاسی و امنیتی را که در وهله اول بود، بازسازی میکند. آرمان فلسطین نه تنها یک ستون ایدئولوژیک مرکزی، بلکه کانون اصلی و منافع ملی برای هر یک از اعضای محور محسوب میشود.
حزبالله، آتشبس در غزه را خدمت به منافع ملی لبنان از طریق ممانعت از گسترش جنگ اسرائیل به داخل لبنان تعریف کرده است. حمایت ایالات متحده از جنگ اسرائیل علیه غزه، حوثیها و حشدالشعبی را بر آن داشته است تا منافع ملی عراق را با فلسطینیها شناسایی کنند. اگرچه گروههای نیروهای بسیج مردمی عراق، قبل از این درگیری نیز به پایگاهها و کاروانهای آمریکایی حمله میکردند، اما جنگ غزه به آنها انگیزه بیشتری برای بیرون راندن نیروهای آمریکایی از عراق و سوریه داده است. به نوبه خود، حوثیها در نتیجه مشارکت خود در این درگیری، در مذاکرات خود با عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا، در آستانه به دست آوردن موضع قابلتوجهی در مذاکره در مورد آینده یمن هستند.
این ادعا که این بازیگران عمیقا ریشهدار و شبه دولتی صرفا آلت دست ایران هستند، زمینه را برای استراتژی فاجعه بار ایالات متحده در پاسخ به آنها فراهم میکند. آمریکا به جای اینکه از ایران بخواهد که «نیروهای نیابتیاش» را مهار کند، اگر واقعا مایل است از گسترش این جنگ جلوگیری کند، باید مهار اسرائیل را در دستورکار قرار دهد.
23302