بلایی که اسرائیل بر سر محیط‌زیست آورد

بلایی که اسرائیل بر سر محیط‌زیست آورد

سردمداران اسرائیل بارها نشان داده‌اند که برای پیشبرد هدف‌های فزون‌خواهانه‌ای همچون تصرف زمین‌هایی که مطابق نقشه‌ی اولیه‌ی تشکیل این دولت جزو خاکِ آن نبوده، یا برای در اختیار گرفتن سرچشمه‌ی رود اردن، جلوگیری از دستیابی کشورهای مسلمانِ خاورمیانه به فناوری هسته‌ای، و پیشگیری از اعتراض احتمالی بر ضد این فزون‌خواهی‌های غیرقانونی، از هیچ‌گونه تهدید، حمله، ترور، مظلوم‌نمایی، باج‌خواهی از کشورهای دیگر، و مجازات و کشتار دسته‌جمعی ابا ندارند.

اسرائیل همچنین با بمباران‌های بی‌شمار و کاربرد بمب‌های غیرمتعارف فسفری و رادیواکتیو، با قرار دادن باریکه‌ی غزه در محاصره‌ی کامل (به تعبیری تبدیل آن به بزرگ‌ترین زندانِ با سقف باز جهان) که یک نتیجه‌ی آن جمع شدن انبوهی از زباله در منطقه بوده، و با نابودسازی باغ‌ها و کشتزارها… آسیب‌های سنگین و جبران‌ناشدنی به محیط زیست باریکه‌ی غزه و جنوب لبنان و چندین منطقه از سوریه زده است.

با این وصف، مقام‌های اسرائیل در حمله‌ی اخیر خود به غزه که مصداق آشکار جنایت‌هایی مانند کشتار گروهی، مجازات دسته‌جمعی، حمله به غیرنظامیان، کشتار کودکان، تخریب زیرساخت‌های مرتبط با خدمات همگانی، و جنایت بر ضد محیط زیست است، عبارت “حیوان‌های انسان‌نما” را درباره‌ی طرف مقابل‌شان که در عمل شامل چند میلیون انسان ساکن غزه شده، به کار برده‌اند. چند مدافع اسرائیل هم عبارت “سر افعی” را برای توصیف دولت‌هایی که به زعم ایشان مدافع حماس هستند به کار برده‌اند. گذشته از آن که اقدام متقابل اسرائیل خلاف اصل “مقابله‌ی متناسب” و در ضدیت با مقررات بین‌المللی حاکم بر جنگ مانند کنوانسیون‌های ژنو است، واژه‌پردازی آنان و مدافعان‌شان نشان‌دهنده‌ی سوگیری بی‌رحمانه‌ بر ضد حیوانات و قرینه‌ای بر ذات طبیعت‌ستیزانه‌شان هم هست، چرا که پلیدترین اقدام‌ها را که فقط از انسان‌های اهریمنی برمی‌آید، به حیوان‌ها که هرگز چنین نمی‌کنند، نسبت می‌دهند. البته در این میان، اتهام بستن به دیگران، دشمن‌سازیِ دروغ‌آمیز، و بهانه‌جویی برای توجیه حمله‌های ددمنشانه هم از سوی اینان به کار می‌رود.

مدل رشد تمدن اروپایی (که به آمریکا و اسرائیل که با مهاجران اروپایی شکل گرفته‌اند هم تسری یافته) از دوره‌ی یونان باستان، مدل تهاجمی و مبتنی بر تصرف عدوانی بوده است. در این مدل، همزیستی و رواداری جا نداشته و مردمان سرزمین‌های دیگر “بربر” خوانده شده، به بردگی گرفته شده، قتل عام شده، و سرزمین‌ها و دارایی‌شان مستحق مصادره فرض شده است. رفتار اسپانیایی‌های “کاشف” آمریکا (و بعد از آن رفتار دیگر مهاجران اروپایی) با بومیان قاره‌ی آمریکا، هلندی‌ها با اندونزیایی‌ها، بلژیکی‌ها با کنگویی‌ها، آمریکایی‌ها با ویتنامی‌ها، فرانسوی‌ها با الجزایری‌ها، و انگلیسی‌ها با اهالی بنگال که هر کدام با کشتار مستقیم، یا راه انداختن جنگ، یا ایجاد قحطی، یا تخریب زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی سبب قتل عام‌های هراس‌آور و چند میلیونی شده‌اند، فقط چند نمونه از رفتار مبتنی بر تجاوز و تصرف دولت‌های اروپایی و آمریکایی با دیگر مردمان بوده است.

یهودی‌کُشی و آزار ایشان و مصادره‌ی اموال‌شان هم رویه‌ای بوده که سده‌ها در اروپا، روسیه، و آمریکا رواج داشته است. نمونه‌های قدیمی آن به دوره‌ی صدر مسیحیت و سده‌های میانه برمی‌گردد که یهودیان، قاتل عیسی خوانده می‌شدند. نمونه‌ی نزدیک به ما، یهودی‌ستیزی آلمان در سده‌ی بیستم، و نمونه‌های بسیار جدید آن ظهور نئونازی‌ها و دیگر گروه‌های راست افراطی در اروپا و آمریکا هستند که در سال‌های اخیر افزایش هم یافته‌اند.

در میان مسلمانان تا پیش از تشکیل دولت اسرائیل نه‌تنها یهودی‌ستیزی به اندازه‌ی مسیحیان رواج نداشت، بلکه حتی یهودیان در بسیاری مواقع که مورد ستم مسیحیان قرار می‌گرفتتد، به مسلمانان (مثلا در اندلسِ سده‌ی هشتم میلادی) پناه می‌بردند، چنان‌که از ورود مسلمانان اموی به سرزمین‌های اروپایی استقبال کردند.

پیشینه‌ی تشبیه دیگرانی که مورد تجاوز و ستم هستند به حیوان، قابل ردگیری در آثار یکی از بزرگ‌ترین و نخستین اندیشمندان تمدن اروپایی یعنی ارسطو است که می‌گفت بردگان مانند حیوانات هستند و هرگونه تنبیه و شکنجه‌ی آنان مجاز است. خودبرترپنداری اروپاییانِ مسیحی که یک نمود آن یهودستیزی بوده، در تحقیر و ستم بر حیوانات هم دیده می‌شود. تاریخ تمدن اروپایی، همبستگی معناداری با انقراض گونه‌های حیات وحش دارد؛ نابودی یا تا لبه‌ی انقراض کامل بردن نسل گرگ و دیگر گوشتخواران در اروپا، بوفالو در آمریکا، ببر تاسمانی در استرالیا، و پرنده‌ی دودو در ماداگاسکار فقط چند نمونه از تأثیر ورود انسان متمدن اروپایی به زیستگاه‌های این جانداران بوده است. حتی چند مورد از این انقراض‌ها به علت برنامه‌ریزی هدفمند و عامدانه برای نابودسازی کامل یک گونه بوده است.

خلاصه آن که عبارت‌هایی مانند “انسان حیوان‌نما” و “سر افعی” که مقام‌های اسرائیل و هواداران‌شان برای توجیه بی‌رحمی کم‌مانند در برخورد با طرف مقابل به کار برده‌اند، هم‌ نشانگر ستیزه‌جویی ایشان با انسان‌هایی است که قرار است زمین‌هایشان تصرف شود و هم بیانگر بی‌اعتنایی کامل ایشان است به حقوق حیوانات.

و البته، این هم در خور تأمل است که چرا عده‌ای به دولتی که منتظر بهانه است تا قتل عام راه بیاندازد، چنین فرصتی دادند؟ چرا شیوه‌ای شبیه به شیوه‌ی مقام‌های اسرائیلی‌ پیش گرفته شد؟ آیا پیش‌بینی این تلافی سبعانه دشوار بود؟ عقل سلیم حکم نمی‌کرد که سیاستی‌ورزیِ محتاطانه اما پایدار و روش‌هایی دیگر (نه روش‌های خشن که رژیم اسرائیل استاد آن‌ها است) پیش گرفته می‌شد؟

*کنشگر محیط‌زیست