علی شروقی بحران مخاطب را مسئله اصلی ادبیات امروز ما میداند و درباره دلایل این بحران توضیح میدهد.
این نویسنده و منتقد ادبی که با کتاب «پرده آهنین» بهعنوان تقدیرشده جایزه مهرگان ادب در بخش رمان معرفی شد، در گفتوگو با آوای البرز بیان کرد: داستان اصلی این رمان در فضای مطبوعات و در دهه ۱۳۹۰ اتفاق میافتد؛ شخصیت اصلی رمان «پرده آهنین» یک خبرنگار ادبی است که دنبال شخصی است که هیچکس از او خبر ندارد، یک نویسنده قدیمی که با هیچ جا مصاحبه نکرده و سالها غایب بوده است. دهه ۱۳۹۰ دورهای است که مطبوعات خیلی دنبال چهرهها و شخصیتهای مشهور هستند و از طرف دیگر این رقابت در مطبوعات وجود دارد که خبرنگار یا روزنامهنگار سراغ یک چهره معروفتر یا آدمهایی که سخت مصاحبه میکنند، برود.
او افزود: شخصیت اصلی داستان دنبال این است با این نویسنده که سالها از او خبری نبوده، مصاحبه بگیرد؛ در واقع این شخصیت روزنامهنگاری است که نتوانسته در حوزه روزنامهنگاری ادبیات بدرخشد و با پیدا کردن این شخص و مصاحبهکردن با او میخواهد به شهرت برسد. در این میان شخصی مدعی است که با این فرد در ارتباط است و میتواند این روزنامهنگار را به او وصل کند. این ماجرای جستوجو و مصاحبه ابعاد دیگری پیدا کرده و حالت رازآلودی به فضای رمان میدهد. البته فضای اجتماعی این دهه را نیز به نحوی منعکس میکند.
شروقی درباره اینکه بهنوعی روزمرگی کار خبرنگاران به رمان تبدیل شده است، گفت: این موضوع به نحوی در این رمان وجود دارد؛ در واقع مشغلههای معمول در فضای روزنامهنگاری و قضیه جعل و سوءاستفاده یک آدم خارج از مطبوعات از فضای رقابتی که در مطبوعات وجود دارد، در این رمان بازتاب داده شده، البته ارجاعاتی درباره فضای ادبی و هنری و روشنفکری دهه ۱۳۴۰ و بازخوانیهایی که در دهه ۱۳۹۰ صورت گرفته در این رمان وجود دارد. اما محور ماجرا و داستان اصلی حول جستوجو برای آن آدم غایب شکل گرفته و یکجور مشغله روزانه خبرنگاران است. بعد از انقلاب گسستی میان دو نسل پدید میآید و یکسری از نویسندهها فراموش میشوند و یا معلوم نیست کجا هستند و خبری از آنها نیست و این موضوعی بود که در دهه ۱۳۹۰ در مطبوعات مطرح و بازخوانی میشد.
او درباره اینکه با توجه به فضای ادبی که در کتاب دیده میشود، آیا میتوان گفت، کتاب شناختی کلی از این دوره به ما میدهد، گفت: رمان یک جهان خیالی است. نویسنده اگر از فضای واقعی استفاده میکند در نهایت جهان خود را میسازد به همین دلیل ممکن است هرکسی روایت خود را از واقعیت داشته باشد. رمان تاریخ نیست؛ اثری خیالی است. به روایت این رمان ممکن است تصویری از یک دوران را به دست بیاورید؛ ولی ممکن است تنها تصویر نباشد و هرکس ممکن است روایت خود را از این دوره داشته باشد.
این نویسنده درباره ارزیابیاش از فضای ادبی کشور نیز گفت: مسئله اساسی که ما در ادبیات داستان ایرانی داریم، بحران مخاطب است. این بحران مخاطب نیز دلایل مختلفی دارد. مخاطبان نویسندههای نسل ما، این سالها کمتر از نسلهای قدیمیتر بودهاند. نویسندههای نسل جدیدتر در میان مخاطبان عادی و نه مخاطبان جدی ادبیات که کتابخوان هستند، در قیاس با نویسندههای قدیمیتر کمتر شناختهشدهاند. در فضایی که همه مثل هم هستیم، هر نویسندهای ۴۰۰ _ ۵۰۰ خواننده از جنس خود از راههای مختلف جمع میکند. با شبکههای مجازی و انواع روشهای تبلیغاتی که وجود دارد، نویسندهها میتوانند برای خودشان تبلیغ کنند؛ اما از این فضا که فاصله میگیریم و بهاصطلاح وارد کف خیابان میشویم، میبینیم که انگار به آن صورت مخاطبی وجود ندارد.
او سپس درباره علتهای بحران مخاطب بیان کرد: به نظرم مهمترین دلیل ممیزیای است که بر روی ادبیات بهویژه ادبیات داستانی ایرانی اعمال میشود. حساسیتهایی که به لحاظ ممیزی وجود دارد، قدرت انتخاب نویسندهها را برای مضامین قصهشان محدود میکند و دستشان خیلی باز نیست، خیلی چیزها را نمیتوانند، بنویسند یا نمیتوانند به خیلی از جزئیات بپردازند. خیلی چیزها خط قرمز است و نمیشود سراغشان رفت. این موضوع در معرفی ادبیات ما تأثیر زیادی دارد و نمیتواند سلیقههای متفاوت مخاطبان را اقناع کند.
او افزود: مسئله دیگری که باز به ممیزی برمیگردد، معرفینشدن نویسندههای جدید به شکل گسترده در رسانههایی است که مخاطب زیادی دارند. شما نویسندههای جدید را در تلویزیون نمیبینید. البته در رادیو تا حدودی این اتفاق میافتد. دلیل دیگر مطبوعات ما هستند؛ مطبوعات در دورهای که رونق و تنوع بیشتری داشتند، صفحات معرفی کتاب در آنها فعالتر و جدیتر بود، پس هرچه تنوع روزنامهها بیشتر باشد کتابها و نویسندهها بیشتر معرفی میشوند. ژورنالیسم ادبی ما هم به دلیل اینکه محدودتر شده مانند قبل آنچنان شکوفا نبوده است. تعداد کسانی که به کتاب و مسائل آن میپردازند، کم است. هرچه تعداد صفحات نشریات کمتر باشد، طبیعتاً تعداد صفحاتی که به نقد و معرفی کتاب میپردازند، کمتر میشود.
شروقی خاطرنشان کرد: دلیل دیگر این است که ادبیات ما نتوانسته به ادبیات جهان معرفی شود؛ زیرا عضو حق نشر نیستیم. ادبیات ما با ادبیات دنیا وارد یک مراوده پویا نشده است. میخواهم بگویم فقط بحث کیفیت آثار مطرح نیست، بلکه این چیزها هم مهم است و نویسنده مقصر اصلی نیست.
او درباره تأثیر شبکههای مجازی و تأثیر آن بر مخاطب، گفت: مسئله بحران مخاطب ممکن است صرفاً معضل اینجا نباشد و مسئله جهانی باشد، البته نه به شدت و حدت اینجا. ما در جهانی داریم زندگی میکنیم که شبکههای اجتماعی واقعاً دست بالا دارند و فراگیر شدهاند. ادبیات یا متنی که در فضای مجازی تولید میشود اصلاً با دنیای رمان و ادبیات متفاوت است. رمان تأمل و حوصله و درنگ میخواهد؛ اما در فضای مجازی همه چیز با سرعت میآید و رد میشود و مخاطبان این فضا فرصت درنگ و تأمل ندارند، همه چیز با شتاب به مخاطب ارائه میشود و طبیعتاً این موضوع بیتأثیر نیست. فقط هم مسئله ایران نیست و مسئله فراگیرتری است.
او درباره جوایز و تأثیرگذاریشان نیز اظهار کرد: قطعاً جوایز میتوانند تأثیرگذار باشند. جایزه ادبی در معرفی ادبیات و معرفی آثار ادبی به خواننده مهم است. در سالهای اخیر جوایز ادبی کمرونق و کمتعداد شدهاند درحالیکه در دورهای جوایز ادبی خیلی زیاد بودند و هرچه جلو آمدیم، کمرونقتر شدند. البته جایزه ادبی زمانی مؤثر است و نقش خود را ایفا کند که کلیت فضا هم فضایی شکوفا و پرجنبوجوش باشد؛ اما زمانی که ارتباط مخاطب با ادبیات قطع شده، شاهد این هستیم که مخاطب جایزههای ادبی را نمیشناسد که بر اساس آن تصمیم بگیرد. مخاطبانی جایزهها را میشناسند که نزدیکتر به این فضا هستند، مثلاً خودشان مطبوعاتی هستند و شغلشان فرهنگی است، در نهایت جوایز ادبی را میشناسند یا درباره کتابی در مجلهای مطلبی میخوانند و به آن علاقهمند شده و دنبالش میروند یا اینکه آشنایی نزدیک و بیواسطه با نویسندهها دارند.
این منتقد ادبی با تأکید بر اینکه کلیت فضای ادبیات، فضای پویایی نیست گفت: در این فضا جوایز ادبی هم خودبهخود به حاشیه میروند و آنهایی هم که هستند شاید نتوانند نقش مؤثری ایفا کنند که اشکال از جایزه نیست. مسئله این است که ادبیات به حاشیه رفته، زمانی که مسائل رفاهی اولویت بیشتری برای مردم دارد و مشکلات معیشتی و اقتصادی زیاد میشود، خود به خود ادبیات در اولویتهای بعدی قرار میگیرد.
او با بیان اینکه در چنین شرایطی موضوع فرهنگی مسئلهای حاشیهای برای مردم است، گفت: رونق فرهنگی در جامعهای اتفاق میافتد که رفاه نسبی در آن حاکم شده و طبقه متوسط در آن قوی شده است. رشد طبقه متوسط در رونق رمان و رمانخوانی و رواج رمان خیلی مهم است.
علی شروقی در پایان با اشاره به محدودیتهایی که در نوشتن وجود دارد، گفت: عامل ممیزی در کشور ما قدمت طولانیای دارد و به نحوی نهادینه شده است. ما عادت داریم جلو تخیل را بگیریم و این موضوع به یک عادت تبدیل شده و انگار به خود مجال نمیدهیم راجعبه خیلی چیزها آزادانه تخیل کنیم و بنویسیم.
انتهای پیام