معروف بود به «مقام امنیتی ابروکمانی»، این نامی بود که چریکهای فدایی برای او برگزیده بودند، فردی که مخزن اسرار امنیتی پهلوی بهشمار میآمد، او کسی نبود جز پرویز ثابتی. حدود ۴۵ سال خبری از او نبود، انگار نه انگار که اصلا چنین کسی وجود داشته است. تا اینکه در بهمن ۱۴۰۱ در تجمع ضدانقلاب رُخ نشان داد و مانند مردهای که از گور برگشته، سبب بُهت شد؛ و اکنون مستندی از زندگیاش از شبکهای که در آستانه تعطیلی قرار دارد، پخش شده و بازخوردهای فراوانی را در پی داشته است.
به گزارش آوای البرز، آخرین خبر نوشت:
اما بهراستی پرویز ثابتی کیست؟ در ساواک چه کرده است؟ چرا بعد از این همه سال دوباره بر سر زبانها افتاده است؟ مستند زندگی او تا چه حد به واقعیت نزدیک است؟ در این مطلب قرار است به این سوالها پرداخته شود.
تاجِ ساواک بر سر ثابتی
پرویز ثابتی در سال ۱۳۱۵ در سنگسر از توابع استان سمنان متولد شد. دوران ابتدایی را در دبستان شاهپسند سنگسر و دوران دبیرستان را در فیروز بهرام تهران گذراند. وی در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران تحصیل کرد و در سال ۱۳۳۷ به استخدام سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) درآمد. ثابتی خیلی زود گوی سبقت را از همردیفانش برای رشد و پیشرفت ربود هرچند که روابطش با امیرعباس هویدا در این خصوص بیتاثیر نبود. هویدا برای ثابتی، حُکم نردبان ترقی را داشت که او را به مهمترین چهره امنیتی ساواک تبدیل کرد و در مقابل ثابتی هم در جهت تثبیت قدرت برای هویدا سنگ تمام گذاشت به طوریکه در گزارشهای سفارت آمریکا آمده است: «در ارزیابی عوامل و اسباب قدرت هویدا، اغلب نام پرویز ثابتی، به میان میآید. او در تمام دوران زندگی(اداریاش) دوست نزدیک هویدا بوده است.» ثابتی در سال ۱۳۵۲ مدیرکل اداره سوم ساواک شد؛ ساواک در آن زمان ۱۰ اداره داشت که اداره سوم، مسئولیت امنیت داخلی و ضداطلاعات را برعهده داشت. او تا آبان ۱۳۵۷، مسئول همین اداره بود و تصمیم نهایی در ساواک را میگرفت.
ابروکمانِ جلاد!
ساواک فقط یک سازمانی نبود که مسئول امنیت و اطلاعات حکومت پهلوی باشد بلکه با گذشت زمان تبدیل به تشکیلات مخوفی شده بود که هر نوع اعتراض و فعالیت سیاسی را با تندترین و وحشتناکترین شکنجهها پاسخ میداد. پرویز ثابتی که مسئول مهمترین بخش ساواک یعنی اداره سوم بود در راس این اقدامات قرار داشت. معترضان، زندانیها و حتی برخی از مقامات این سازمان روایتهای بسیاری از شکنجههای ساواک را بیان کردهاند. طاهرآقا احمدزاده یکی از زندانیان ساواک در مشهد در این باره مینویسد: «مرا به اتاق بازجویی بردند و روی تخت به پشت خواباندند و پاهایم را بستند. ماموری بالای سرم ایستاد و چیزی روی دهانم گذاشت. به مامور دیگری گفت، بزن، آن یکی پرسید، یک لا بزنم یا دولا… دولا معنیاش این بود که دوسر کابل را بگیرد توی دستش و بزند… نفهمیدم که چندتا زدند… فردا ناهیدی آمد گفت: شنیدهام شما را با کابل زدهاند. چیزی نگفتم. گفت: بله برنامه است و قرار است روزی ۵۰ تا بزنند.»
محمدیوسف باروتی که در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک بهسر میبرد در اینخصوص روایت میکند: «اینجا بازجویی داشتیم که تخصصش درآوردن کتف زندانیان بود و با یک ضربه کتف را از جا درمیآورد و سپس دوباره جا میانداخت. بازجویان این زندان با یکدیگر مسابقه خشونت میگذاشتند».
«بهمن نادرپور» که از عوامل ساواک بود، در اظهاراتش به این شکنجهها اعتراف میکند و میگوید: «هیچکس نمیتواند درد شکنجه را بفهمد، فقط یک حرف از شکنجه میشنوند ولی ما از شمر بدتر کردیم. شمر در مقابله با امام حسین(ع) یک نیروی نابرابر بودند ولی ایستادند روبروی هم اما در ساواک چه کار کردند؟ دست و پا را بستند، چشم را بستند و بعد کشتند».
فرج الله سیفیکمانگر از شکنجهگران کمیته مشترک ضدخرابکاری، در اعترافات خود بعد از انقلاب درباره نقش ثابتی در شکنجهها میگوید: «هر وقت ثابتی به کمیته میآمد عضدی داخل حیاط میشد و با صدای بلند داد میزد؛ بازجوها مگر مرده هستند که صدایشان درنمیآید. داد بزنید و فحاشی کنید، آقا خوشش میآید و بارها در جمع کلیه کارمندان کمیته اظهار میداشت؛ هر وقت آقا یعنی پرویز ثابتی به کمیته میآید شما متهم را بیاورید داخل اتاق و بزنید و فحاشی کنید با صدای بلند که آقا بشنود.»
علاوه براین ساواک در همه نهادهای حکومت پهلوی از دربار گرفته تا وزراتخانهها و حتی در کلاسهای دانشگاهها نفوذ داشت. در این باره «اردشیر زاهدی» در خاطراتش نقل میکند زمانی که که وزیر امور خارجه بود، «یک لیستی یک دفعه فرستاده بودند؛ چهل و چند نفر که اینها آدمهای مظنونی هستند از ساواک. پرت کردم رو سر و کله معاون وزارتخانه و گفتم یک دفعه دیگر از این کارها کردی خودت را بیرون میکنم. مردیکه! ساواک چه حق دارد؟».
ثابتی از لاکش بیرون آمد
گسترش اعتراضات مردم در اواخر دهه ۵۰، آنقدر به نقطه جوش نزدیک شده بود که ثابتی بهعنوان عالیترین مقام امنیتی را هشیار کند که احتمال سقوط نزدیک است. بههمین سبب در آبان ۱۳۵۷ به گفته خودش ابتدا به رم، از آنجا به ژنو و سپس آمریکا رفت و زندگی جدیدش را آغاز کرد. سالها گذشت و خبری از ثابتی نبود تا هنگام حوادث پاییز ۱۴۰۱ در ایران، این چهره امنیتی مخوف در دوران پهلوی بهخیال خود فرصتی را برای عرضاندام پیدا کرد. ثابتی در ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ در تجمع ضدانقلاب که برای بهاصطلاح حمایت از زنان و دختران ایران برگزار شده بود، شرکت کرد و از لاک چندین سالهاش بیرون آمد. البته پیش از این و نزدیک به ۱۰ سال قبل ثابتی، کتاب «دامگه حادثه» را منتشر کرده بود که در آن روایتهایی از دوران حضور و فعالیت خود، در ساواک را بیان کرده است اما هیچ تصویر یا فیلمی از وی منتشر نشده بود. و اکنون در آذر ۱۴۰۲، شبکه «من و تو» که در آستانه تعطیلی قرار دارد مستندی از زندگی وی ساخته است که ابهامات و پرسشهای فراوانی درباره صحت آنها وجود دارد.
مقام امنیتیِ عقلکل!
وقتی چهرههای شناخته شده در عرصه سیاسی قلم به دست میگیرند یا جلوی دوربین مینشینند تا اقداماتشان را تشریح کنند معمولا تلاش میکنند تا بهترین تصویر از خودشان برای مخاطب ترسیم کنند. در مستندی که «من و تو» از پرویز ثابتی ساخته و خودش راوی زندگی سیاسیاش است دقیقا از همین اصل پیروی میکند با این تفاوت که بهنظر میرسد وی دچار نوعی آلزایمر درباره اقداماتش در ساواک شده است زیرا هیچ اشارهای به آنها نمیکند. بهطور مثال شکنجههای دردناکی که علیه زندانیان در ساواک انجام میشده است هیچ اشارهای نمیکند. این در حالی است که گزارشهای صلیبب سرخ بعد از بازدید از زندانهای ساواک این موضوع را تایید میکرد. کار به جایی رسیده بود که حتی دولت جیمی کارتر که ایران را متحد خود در برابر شوروی و بلوک شرق میدانست، نتوانست از حجم خشونتی که ساواک علیه زندانیان اعمال میکند چشمپوشی کند و دولت پهلوی را وادار به اصلاح رویه کرد.
ثابتی در این مستند ادعاهایی را درباره تعداد زندانیان و اعدامیها مطرح میکند مثلا میگوید ما ۱۰۰ هزار زندانی نداشتیم فقط ۳ هزار زندانی داشتیم یا میگوید تا قبل از حادثه سیاهکل هیچ فردی اعدام نشده بود و از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ تمام کسانی که اعدام شدند فقط ۳۱۲ نفر بودند. همچنین ادعا میکند در حادثه ۱۵ خرداد فقط ۳۲ کشته شدند. در این مستند ثابتی میگوید در سال ۱۳۵۱ عده زیادی را دادگاههای نظامی محکوم به اعدام کرده بودند و خودش واسطه این شده است که تعدادی از این اعدامیها عفو شوند و ادعا میکند حداقل مانع اعدام ۵۰، ۶۰ نفر شده است.
وی در این مستند انواع اتهامات را علیه افراد، مطرح میکند مثلا غلامحسین ساعدی را به فساد اخلاقی متهم میکند یا رضا براهنی را دروغگو میخواند و میگوید وی حتی یک سیلی نخورده است و حرفهایی که میزده بخاطر این است که داستاننویس است و خیالبافی میکند.
ثابتی در این گفتوگو، خود را در مقام دانای کل نسبت سایر کارگزاران حکومت پهلوی قرار میدهد که همه حوادث سیاسی را پیشبینی میکرده و فقط او توانِ درک رویدادها در کشور را داشته است. رضا قطبی را به متوجه نشدن محتوای چریکی فیلمها متهم میکند حتی باعث برکناری معاون قطبی به اتهام ناسزا گفتن علیه رضا پهلوی سرکلاس درس میشود. فرح را از فهم محتوای کمونیستی کتاب «اولدوز و کلاغها» صمد بهرنگی عاجز میداند. ثابتی با تفاخر نسبت به عملکرد خودش، دیگران را از فردوست گرفته تا پاکروان و اسدالله علم در امور مملکتداری بیتدبیر نشان میدهد. پرویز ثابتی حتی شاه را هم ناتوان از درک امور نشان میدهد و میگوید که در خرداد ۱۳۵۷ به شاه پیشنهاد داده است تا دستور بازداشت ۱۵۰۰ نفر از انقلابیون را صادر کند، اما شاه امتناع میکند و نهایتا با بازداشت ۳۰۰ نفر از آن لیست موافقت میکند. او معتقد است عمل نکردن به حرفهای وی سبب سقوط نظام شاهنشاهی شده است.
پرویز ثابتی در این مصاحبه به اقدامات وحشتناکش و نقش خود در حوادث مهمی مثل بمبگذاری در مقابل خانه رهبران اپوزیسیون نظیر دکتر سنجابی، مهندس بازرگان و مقدم مراغهای، بسته شدن روزنامهها و نشریات، تبعید مخالفان به مناطق دور افتاده، قتل گروه جزنی در تپههای مشرف به زندان اوین در سال ۱۳۵۴، مرگ زیر شکنجه کسانی همچون پرویز حکمتجو، هوشنگ تیزابی، آیتاللهسیدمحمدرضا سعیدی، سیدرضا دیباج، مراد نانکلی، آیتالله حسین غفاری و فاطمه امینی اشاره نمیکند و در تلاش است که از خود تصویر دانای کل را بازتاب دهد که نسبت به دیگران هوش و شمِ سیاسی بیشتری داشته است اما غافل از این است که «تاریخ» خودش بهترین راوی و قاضی است.
انتهای پیام